تقدیم به کسی که هیچ وقت دوستم نداشت
گذشت آن زمان که دلم تورا می خواست
برای دیدن رویت ز عمر خود می کاست
یاد آر لحظه ای که توبودی تمام دلم
دلی که با تمام وجودش تو را می خواست
همیشه خاطرم از یاد مهر تو پر بود
دلم اسیر تو می شد اگر خدا می خواست
هر که عاشق شد،منت از هر یار می باید کشید
بهر یک گل منت از هر خار می باید کشید
من به مرگم راضیم اما نمی آید اجل
بخت بر من کز اجل هم ناز می باید کشید
رود ها در جاری شدن و علف ها در سبز شدن معنا پیدا می کنند
کوه ها با قله ها و دریاها با موج ها معنا پیدا می کنند
و انسان ها،همه ی انسان ها با عشق فقط با عشق
پس بار خدایا بر من رحم کن،بر من رحم کن
باشد که خانه ای نداشته باشم
باشد که لباسی فاخر نداشته باشم
باشد که دست و پایی نداشته باشم
اما نباشد،هر گز نباشد که دلم عشق نداشته باشد
هرگز نباشد...
سینه ام یک دفتر تا خورده است
واژه هایش خیس و سرد ومرده است
من نمی گویم ولی انصاف نیست
بی خبر شخصی دلم را برده است